هله نومید نباشی که تو را یار براند..گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا..ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها..ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد..نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر..تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او..نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد..بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش..به کی ماند به کی ماند به کی ماند به کی ماند
هله خاموش که بی گفت از این میهمگان را..بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
+ این رو تایپ کردم با دست... نه اینکه بیت اول رو سرچ کنم و بعد کپی! با اینکه در میان کارمندان محبوب بیل گیتس سوگلی میتوانم باشم از نظر تنبلی!
شروع کرده ام که به خودم احترام بگذارم. مدتی است. برای فلانی داشتم مینوشتم و دیدم نظری که دارم برای مطلبش میگذارم نکتهای است که باید به خودم بگویم اول از همه. آدم باید دست بکشد از خود مظلوم پنداری! نکته مهمیاست... و البته خالی از لطف نیست که به یاد بیاورم که آدم گاهی این حال را با شدت گرفتن ایمان در قلبش اشتباه میگیرد. خدا هم صبر میکند و به رومان میآورد. بعد یک لبخند شیرین تحویل مان میدهد که: خب! دیگه چه کنیم؟
اگر معما را حل کرده بودیم، که دیگر دلیلی برای ادامه نبود.